حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

مدتی ست یاد گرفته ام با واژه ها بازی کنم،سر به سرشان بگذارم،پیچ و تابشان بدهم.حتی گاهی با آنها قایم موشک بازی میکنم و احساسم را پشت رنگ و لعابشان پنهان میکنم تا آنها مدام در جستجوی من احساسم را فریاد بزنند ...
این دست نوشت ها همه بازی ودست گرمی ست برای نویسنده شدن؛مطمئنم روزی که نویسنده خوبی شدم تازه میفهمم این واژه ها بودند که یک عمر مرا به بازی گرفته اند
آن وقت من میمانم و یک قلم تمام شده و یک کتابخانه پر از تنهایی،گوشه ی حیات خلوت دلم...!
.............
برداشت مطالب این وب با ذکر منبع بلامانع است.

طبقه بندی موضوعی

دريافت کد :: صداياب

عینک

پنجشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۳۱ ق.ظ

هر روز چشم هایم پشت یک جفت ویترین شیشه ای کثیف

دنیا را مکدر ،خش خشی و خاک گرفته می دید...

وقتی

با دستمال سفید مخصوصش،عینکم را پاک پاک تمیز کردم؛ و دوباره به چشم زدم

پشت یک جفت ویترین شیشه ای تمیز

این بار دنیا را ،به طور شفاف و واضح

مکدرتر و خاک گرفته تر دیدم!!!



پ ن:تکیه کلام یکی از رفقا با لهجه خوزستانی به دوستان عینکی:حیف این چشما نیست گذاشتی پشت ویترین!

پ ن ۲ : دست نوشته ای بود قدیمی در یکی از دفتر هایم

پ ن