حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

مدتی ست یاد گرفته ام با واژه ها بازی کنم،سر به سرشان بگذارم،پیچ و تابشان بدهم.حتی گاهی با آنها قایم موشک بازی میکنم و احساسم را پشت رنگ و لعابشان پنهان میکنم تا آنها مدام در جستجوی من احساسم را فریاد بزنند ...
این دست نوشت ها همه بازی ودست گرمی ست برای نویسنده شدن؛مطمئنم روزی که نویسنده خوبی شدم تازه میفهمم این واژه ها بودند که یک عمر مرا به بازی گرفته اند
آن وقت من میمانم و یک قلم تمام شده و یک کتابخانه پر از تنهایی،گوشه ی حیات خلوت دلم...!
.............
برداشت مطالب این وب با ذکر منبع بلامانع است.

طبقه بندی موضوعی

دريافت کد :: صداياب

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حیات خلوت» ثبت شده است

کسب برترین مقام "نشریه کوچه" را در بین نشریات ادبی دانشگاه های علوم پزشکی کشور در ششمین جشنواره فرهنگی هنری به میزبانی دانشگاه شهیدبهشتی تهران به تمامی دست اندرکاران و هیئت تحریریه به خصوص سردبیر گرامی و دبیرهای بخش ادب،ایثار و تمامی خوانندگان و اهالی کوچه تبریک عرض می نمایم.

نشریه ادبی فرهنگی کوچه حاصل زحمت و تلاش یک کار گروهی بوده است که مفتخریم در انتشار آن  محدودیت خاصی از حیث سلیقه ،عقیده یا دانشجویان نویسنده مربوط به یک دانشکده ای انجام نگرفته است.


لازم به ذکر است این نشریه یکی از فعالیت های کانون ادبی فرهنگی صلا محسوب می شود که در صورت مساعد بودن فضا برا تداوم انتشار این نشریه قطعا کانون صلا که جان تازه ای گرفته است و هئیت مدیره جدیدی بر آن منتسب شده اند چاره ای خواهند اندیشید.این کانون برای سال تحصیلی آتی برنامه های ویژه و خوبی در نظر گرفته است که دوستان علاقمند میتوانند با عضویت در آن از آن بهرمند گردند.

برای این عزیزان و همینطور گروه بعدی تحریریه کوچه از درگاه خداوندی آرزوی موفقیت دارم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۲۶
محمد حاجیان

کودک نه سیاست می فهمد نه جنگ

ولی همیشه اولین لبخند صلح و اولین اشک جنگ سهم کودکان می شود.


از محققان بخواهید حقیقت این دنیا را از کودکان غزه بپرسند...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۱۲
محمد حاجیان

افطاری روز 25 ام ماه رمضان که در اوج سادگی و بی ریایی با عنوان "مهمانی آلاله ها " در جوار قبور مطهر شهدای آستان امام زاده سید محمد برگزار شد اثبات کرد جوان دانشجو برای لذت بردن نیازی به تالار و تشریفات ندارد.ثابت کرد برای یک ضیافت به یادماندنی احتیاجی به تجملات و اسراف و غذاهای آنچنانی نیست.گاهی می شود با کمترین هزینه سفره ی بی پیرایه ای انداخت که هر چند در آن خبری از مرغ و مسما نیست ولی رنگ و بوی برکت،محبت و صفا در آن موج می زند .خنده از لبان مهمانان نمی افتد و حتی اگر همان غذای ساده هم کم بیاید روحیات شب عملیاتی بچه ها گُل می کند و سر تعارف غذا به یکدیگر صداها بالا می رود که....

ادامه متن و گزارش تصویری این برنامه در بخش "ادامه مطلب" قرار دارد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۳ ، ۰۴:۱۱
محمد حاجیان

شب قدر است  و من اگر بیدار می مانم برای این نیست که بخواهم رقم بخورد برایم تقدیری بهتری،راستش خوابم نمی آید.اگر به مسجد می ایم تنها به این خاطر است که در خانه آرام ندارم ،از خانه به مسجد می گریزم چون اعتماد به نفس تنها شدن با تو را در اضطراب یک خلوت صامت  ندارم.دلم می خواهد خود را چون قطره ای در دریا میان موج های آدمهای خوبت در مسجد رها سازم.هر چند این نگاه از طرف من اینگونه است و گرنه برای تو که در یک تنهایی محض نشسته ای،شلوغ و خلوت معنا ندارد.


به مسجد می آیم و بدون قطره ی اشکی و بدون درخواستی در گوشه ای تو و بندگان وفادارت را در یک تاریکی شفاف به نظاره  می نشینم.برایم تفاوتی ندارد بند اول جوشن با بند دومش و بند صدمش و بند هزارمش (که هست ولی نیست!) وقتی تو را هنوز نشناخته ام ،و وقتی هنوز خودم را هم نمی شناسم و چون کودکی ممیز نشده که خوب و بدش را تشخیص نمی دهد می مانم ،به بغل گرفتن و آوردن یک دنیا حاجت  و درخواست  و آرزو برایم مفهومی ندارد و اگر دعای این شب هایم می شود تنها دعای فرج،نه اینکه یک منتظر واقعی باشم که درخواست فرج را به درخواست های خودش مقدم بشمارد....نه این تنها به خاطر ترس از عریضه ایست که لحظه ی عرضه دادن سفید و خالی نباشد  تا یکبار گمان نکنی بی احترامی شده است.

و اگر قطره اشکی مسافر چشمان من نیست،نه اینکه چشمانم خشک باشد بلکه چون سدهای لبریز از آب تنها منتظر یک بهانه برای فروریختن است که آن را هم به دستش نمی دهم و برای مهارش نیز تلاش میکنم!و حتی دلم نمی خواهد مظلوم پنداری کنم تا حس ترحم تو را برانگیزم.از این رو از بغض های گرفته و اشک های رسوب شده ی به وصال نرسیده هم فراری ام.

خدایا شب قدر است و بگذار من تنها سکوت کنم و به نظاره بنشینم و اگر اینگونه جسورانه با تو سخن می رانم ببخش و گمان نکن اگر چک و چانه ای برای مقدراتم نمیزنم نفسم از جایی گرم بر می خیزد و از هفت بند غم آزادم و یا چون عارفانِ پاکباز ره توشه ی خود را بسته ام و در هفت شهر عطار در حال سیر و سلوکم.

نه اینگونه نیست و تو خود بهتر میدانی این بنده ی گدا کاهل نیست،تنها خسته است.خسته و دلگیر از مقدراتی که گاهی پای مصلحت یابی اش تنها به کوتاهی تفکر و اندیشه ی محدودش می رسد...

تقدیر من را می نویسی خوب اما من

هی می گذارم لای چرخم چوب اما من

با این نمایشنامه بیگانه

نقشم به سوم شخص ها مکتوب اما "من"

۲۸ تیر ۹۳ ، ۲۲:۵۲
محمد حاجیان

دیشب آخرهای شب بود که دیدم از شبکه یک، داره یه مستند به اسم "فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه" پخش میشه،اسمش که همون اول منو نگرفت چون معمولا در نامگذاری فیلم و مجلات هر چی عنوان کوتاه تر و گویا تر باشه قشنگ تر و جذاب تره،اما همونطوری که داشتم گوشیمو چک می کردم یه نیم نگاهی ام به این مستند داشتم.که کم کم از دیالوگ های رد و بدل شده بیشتر متوجهش شدم ودیدم هم موضوع جالبی داره هم روند داستانی مستند خیلی جذاب و در عین حال تکان دهنده است.

 "فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه "مستندی بود در رابطه با سازمان مجاهدین خلق که برخلاف سایر مستندات و گزارش های سیاسی این بار با ابتکار یک کارگردان نسبتا جوان، راوی سرگذشت خانواده ای بود که دختر نوجوانشان سمیه را با رضایت کامل و به اصطلاح دو دستی تقدیم سازمان کرده بودند و پس از مدتی دچار مشکلات سختی در این باره شده بودند.


نکته قابل توجه و شاید امتیازی که این مستند را سوای سیاسی بودنش متمایز از سایر مستندات داستانی کرده بود این بود که عمده تصویر برداری این مستند توسط خود سوژه یعنی "مصطفی محمدی" پدر سمیه طی 20 سال یا بهتره بگویم تقریبا به اندازه ی عمر سمیه با دوربین شخصی گرفته شده بود،و بدین صورت مخاطب وارد زندگی پر اتفاقی می شد که پدر خانه لحظه به لحظه ی داستان زندگیش را با دوربینی که هر آن دستش بود به تصویر کشیده بود و حتی بزرگ شدن بچه ها و سفید شدن موی پدر به وضوح قابل فهم بود .

در این مستند که موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم مستند -سیاسی هم در جشنواره بین المللی سینما حقیقت می شود ،تمام سعی و دغدغه ی کارگردان فیلم مرتضی پایه‌شناس بر این بوده که جو حاکم بر مستند قبل از آنکه سیاسی باشد درگیر روابط خانوادگی و انسانی باشد و حتی در این میان صحبت خاصی هم از اختلاف مبنایی و ریشه منافقین با جمهوری اسلامی نمی شود تا مخاطب گمان نکند که قرار است در پایان مستند نتیجه گیری سیاسی به نفع معادلات جمهوری اسلامی اتفاق بیفتد و به نوعی با مصاحبه  با ایرانیان مقیم خارجی که  قبلا در سازمان فعالیت داشته بودند همه جوره سعی شده بود تا بر مبنای انصاف اعتماد مخاطب با هر سلیقه ی سیاسی و حزبی کسب شود.

در اکثر صحنه های این مستند 90 دقیقه ای غم و رنجی است  که نشان می دهد که علی رغم زندگی هایی که شاید آرام و بی دغدغه یا شاید با درد های تشریفاتی می گذرد هستند زندگی هاایست که تنها بخاطر یک اشتباه یا شاید جهالت وارد فرآیند پیچیده ای می شود که نه راه پیش هست نه راه برگشت و زندگی خانواده ی "سمیه محمدی" هم یکی از همین نوع زندگی هاست.

پایان این مستند هم همانطوری که از نامش هم پیداست بصورت ناتمام و تلخ بدون پیوستن قطعه ی گمشده به پازل خانواده در حالی که تمامی خانواده پای تلویزیون و مرور فیلم هایی که خودشان گرفتند هستند با این دیالوگ تمام می شود:
"فیلم‌های خانوادگی چیزهای عجیبی هستند. می‌شود دسته‌جمعی رو به رویشان نشست و در عرض چند ساعت تمام یک زندگی را مرور کرد.
گاهی با دور آهسته، گاهی هم با دور تند. فیلم‌های خانوادگی چیزهای با ارزشی هستند. هر چه از عمرشان می‌گذرد با ارزش‌تر هم می‌شوند؛ به خصوص برای آدم‌هایی که سرگذشت عجیبی مثل ما داشته باشند.
"

بهرحال اگه تو این دو روز فرصت تماشای این مستند رو از تلویزیون پیدا نکردین حتما توصیه میکنم به محض اطلاع رسانی بعدی در سیما جهت پخش مجدد دیدنش رو از دست ندین.

البته شما می تونید با مراجعه به وب سایت تلویزیون با انتخاب آرشیو ساعتی روز جمعه 6ام تیرماه 93 ، قطعه ای که مربوط به ساعت 15:35 هست و در دو قطعه ی دیگه هم ادامه داره،این مستند رو ببینید.

پ ن:

اگه فیلم شیار 143 رو دیده باشین میتونین با این مستند هم یک ارتباط برقرار کنید،البته ارتباط معکوس!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۳ ، ۰۱:۲۳
محمد حاجیان

حضور سفید پوشان ایرانی ها یا همان یوزپلنگان دلاور( البته بلانسبت یوز پلنگا!) با تمام حواشی و فراز و نشیب ها بالاخره با یک شکست تلخ در جام بیستم فوتبال در برزیل خاتمه یافت و به قول یکی از دوستان دانشمند در مباحث فوتبالی انشالله در بازی های برگشت جبران کنیم!!!

یادم میاد سال گذشته تقریبا تو همچین روزهایی بود که مردم توی خیابونا ریخته بودند و جشن و پایکوبی بخاطر صعود ایران به بازی های جام جهانی راه انداخته بودند.و برخی هم بخاطر فاصله ی نه چندان دور از انتخابات ریئس جمهوری شعار می دادند "از قدم روحانی رفتیم جام جهانی..."(و ای کاش روحانی یکم ثابت قدم بود تا حذف نمی شدیم!) و البته مورد هم داشتیم افرادی که بدون اینکه دلیل شادمانی مردم را در اون شب بدونند بیش از همه به رقص و آواز پرداخته و خلاصه دل سیری از عزا در آورده بودند.

البته نکته ی جالب این شادمانی ها و راه افتادن کارناوال های بوق و شیپوری  در هر شبی که ایران بازی داشت این اینجا بود که مشخص شد ملت همیشه در صحنه ی ایران برای به خیابان آمدن هیچگاه منتظر نتیجه ی بازی تیمش نمی ماند و در صورت هر نتیجه ای! به پاس قدردانی و سپاس از زحمات و تلاش های خستگی ناپذیر هم وطنانشان در برزیل در نیمه شب هم که شده به خیابان ها می آیند و  حمایت کامل خود را از تیم ملی خود به جهانیان اعلام می دارند.و نمونه ی عینی این حمایت هم حتی در همین امشب که ما متحمل دو شکست یعنی یکی باخت از بوسنی و دیگری حذف از ادامه ی مسابقات بودیم بطور همه جانبه و پر شکوه تر قابل رویت بود.

http://www.baharnews.ir/images/docs/000045/n00045512-r-b-002.jpg

بهرحال ما حذف شدیم و در این حذف اشتباهات داوری قطعا بی تاثیر نبود هر چند این نکته بر کسی پوشیده نیست که مسابقات فوتبال در سطح بازی های جام جهانی هیچ گاه بدون ناداوری و بی عدالتی نبوده است و نمونه ی بارز این ناداوری ها وجود سازمان ها و تیم های گردن کلفتی ست که همیشه با ابزار قرار دادن اشتباهات عمدی داوری در فوتبال موجب قدرت و پیروزی خود می شوند و از این رو حتی برخلاف سایر مسابقات ورزش های والیبال و بسکتبال هیچگاه حاضر به استفاده از دستگاه های هوشمند الکترونیکی که موقعیت توپ را  در مواقع خطا،پنالتی و اوت به خوبی و سادگی تشخیص می دهند نمی شوند.

مربوط نوشت:

یکی از آفت هایی که به کرات گریبانگیر مسابقات فوتبال در ایران می شود رقم های بالایی ست که همیشه از بیت المال در فدراسیون فوتبال به سادگی بین اشخاص و باشگاه ها رد و بدل می شود در حالی که پیشرفت چشمگیری نیز در زمینه ی ورزش فوتبال ما اتفاق نمی افتد.امیدواریم از این پس اگر قرار ست هزینه ی گزافی نیز  صرف این ورزش شود حداقل نتیجه اش را به همان میزان ببینیم،نه اینکه سر مربی تیم ایران کارلوس کی روش جزو 10مربی گران جهان باشد ولی ایران نتواند دست کم خود را به چهل تیم برتر دنیا برساند.

پ ن:

از اینکه گذشت امیدوارم والیبال رو گل بکاریم.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۰۲:۰۵
محمد حاجیان


چندتا نکته:

*داستان من به یک لیلی محتاجم و مصاحبه ی خانم دکتر کشوری را از دست ندین.

*این کوچه هم از لحاظ دلنشینی مثل شماره های قبل یکی دو مطلب جالب و خاص داره که انتخابش را بر عهده مخاطبینش میذارم.با این حال من خودم شخصا این دو سه تا مطلبا خیلی دوست دارم.

*عکس پشت جلد و شعرشم داستانی داره برا خودش...!

*متاسفانه به دلیل سهل انگاری بنده و تایپیست یه سری غلط های املایی و همینطور یه سری انتقادهای وارده داریم که امیدوارم با تسامح نظر ازشون بگذرید.

*این کوچه احتمالا  آخرین کوچه ای هست که بنده داخلش فعالیت داشتم ولی در اینکه خود نشریه کوچه به بن بست میرسه یا نه نمیتونم الان نظری بدم.


پ ن:

هفت شهر عشق را عطار گشت   ما هنوزاندر خم این کوچه ایم :))

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۲۳
محمد حاجیان

هر چه بزرگتر میشوم میفهمم گذر زمان تنها یکی از طبیعی ترین راه ها یا شاید بی خاصیت ترین راه های رشد و بزرگ شدن است،و در کنار گذر روزها و ماه ها و سال ها که فقط بر سن ما می افزاید،گاهی آدم در شرایط و اتفاقات سختی قرار می گیرد که بدون گذشت زمان زیادی هم میتواند به طوری بزرگ شود که انگار سالیان سال بر او گذشته است.شرایط دشواری مثل:

 رسیدن به درک یک تنهایی عمیق ،رسیدن به دو راهی انتخاب های بزرگ  و درگیر شدن در جنجال عقل و دل و غریزه در پیش آمدی به نام تقدیر....

البته این گونه بزرگ شدن ها چندان ساده و بی هزینه هم نیستند ،آنقدر که حتی برخی در حین آنها کم می آورند و می شکنند و برخی تا مرز جنون جلو می روند.

چرا که اولین شرط این رشدها "شکیبایی" بر شرایط دشوار پیش روست

...

راستش حرف از شکیبایی زدن راحت است ولی در عمل است که طاقت را میفرساید و قامت را خم میکند و  انسان را به زانو در می آورد.هر چند شکیبایی هر چه قدر سخت تر باشد برای کسانی که اهل دل هستند زیبا تر می شود.مثل زینب (س) که اهل دلی بالاتر از او نبود و مصیبتی بزرگتر از آنچه بر او گذشت نبود ولی زیباترین شکیبایی را به نمایش گذاشت و از درون فریاد زد: "ما رایت الا جمیلا" و با نظاره ی یک واقعه ی چند ساعته آنقدر بزرگ شد که گویی هزار سال بر او گذشته است و از این رو موهایش یکباره سپید شد و قامتش خم ...

...

گاهی باید به جای در رفتن از کوره آنجا ماند و پخته شد

گاهی باید مرد بود و اتهام نامردی را بر دیده ی منت گذاشت

گاهی باید تمام بیقراری درون را در پاها پنهان و کرد و تنها قدم زد

گاهی باید سکوت کرد و قلم را نیز به جرم سادگی و "روانی بودن" خفه کرد

گاهی باید "صبر" کرد تا آفتاب بزند و خاطرات آنهمه شب های بارانی یک شبه از یاد برود


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۲۱:۱۳
محمد حاجیان

 قطار جمهوری اسلامی ایران مثل همیشه  یکی از ایستگاه های مهم و دشوار دیگر خود را بنام مذاکره و  دیپلماسی با غرب و آمریکا به سلامت پشت سر گذاشت و از این رو امید می رود پس از این توافق پیچیده ، کندی سرعت این قطار که تا اندازه ای به تحریم ها و فشارهای اقتصاد مقاومتی کنونی مرتبط بود برطرف شود و شتاب افزون تری به خود گیرد.

البته نکته تعجب برانگیز این توافق اینجاست که هنوز نطفه تفاهمش منعقد نشده  به جای اینکه مسیر را برای گامهای اعتماد ساز بین طرفین (چه احزاب داخلی چه کشورهای خارجی)هموار کند، تناقضات و حواشی زیادی در رسانه های داخلی و خارجی درباره ی ابعاد و زوایای آن درست شده که برخی آن را به منزله پیشرفت و دستاورد مهم و برخی عقبگرد و وادادگی میخوانند...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۲ ، ۱۷:۰۷
محمد حاجیان

در آن شبی که شب از روسیاهی اش چادر به سر کشید
در آن شبی که مه از شرم نور خود دامان ز تن درید
...
صد کاروان زمان درماندو یک سوال، شد روضه ی دلم
بیچاره زینبم در آن شب غریب آیا چه ها کشید؟

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۲ ، ۰۲:۰۴
محمد حاجیان