حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

مدتی ست یاد گرفته ام با واژه ها بازی کنم،سر به سرشان بگذارم،پیچ و تابشان بدهم.حتی گاهی با آنها قایم موشک بازی میکنم و احساسم را پشت رنگ و لعابشان پنهان میکنم تا آنها مدام در جستجوی من احساسم را فریاد بزنند ...
این دست نوشت ها همه بازی ودست گرمی ست برای نویسنده شدن؛مطمئنم روزی که نویسنده خوبی شدم تازه میفهمم این واژه ها بودند که یک عمر مرا به بازی گرفته اند
آن وقت من میمانم و یک قلم تمام شده و یک کتابخانه پر از تنهایی،گوشه ی حیات خلوت دلم...!
.............
برداشت مطالب این وب با ذکر منبع بلامانع است.

طبقه بندی موضوعی

دريافت کد :: صداياب

می شود ساده و صمیمی بود

جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۱۱ ق.ظ
افطاری روز 25 ام ماه رمضان که در اوج سادگی و بی ریایی با عنوان "مهمانی آلاله ها " در جوار قبور مطهر شهدای آستان امام زاده سید محمد برگزار شد اثبات کرد جوان دانشجو برای لذت بردن نیازی به تالار و تشریفات ندارد.ثابت کرد برای یک ضیافت به یادماندنی احتیاجی به تجملات و اسراف و غذاهای آنچنانی نیست.گاهی می شود با کمترین هزینه سفره ی بی پیرایه ای انداخت که هر چند در آن خبری از مرغ و مسما نیست ولی رنگ و بوی برکت،محبت و صفا در آن موج می زند .خنده از لبان مهمانان نمی افتد و حتی اگر همان غذای ساده هم کم بیاید روحیات شب عملیاتی بچه ها گُل می کند و سر تعارف غذا به یکدیگر صداها بالا می رود.

گاهی می شود با چند "فانوس ساده" چشم و چراغ یک مهمانی را چون خورشید، برافروخته نگه داشت تا دل مهمانان گرم و خرم باشد گاه هم می شودیک مهمانی با هزار لامپ و نورافکن بی فروغ و غبارآلود سپری شود.

افطاری 25ام ماه رمضان یک اتفاق نو بود برای سنت شکنی ضیافت هایی که در آن حرف اول و آخر را غذا و تشریفات برنامه می زند و تمام هیاهو و دغدغه سر عطر و بوی غذاست تا یکبار آبروریزی نشود.

با این حال این بار افتخار و آبرو ضیافت ما شهدایی بودند که سنگینی بار برنامه را به دوش داشتند نه مسئولینی که گاهی هم ما هم خودشان از یاد می بریم و می برند که خادم ما هستند نه سرور !هر چند گاهی در ضیافت های دانشجویی سعی می شود در دعوت خواهی از مسئولین از یکدیگر سبقت بگیرند و اینکه هدف از این دعوت ها تملق است یا درخواست های بعد از ضیافت یا خود کوچک بینی یا مسئول بزرگ بینی یا... بماند.

برنامه ی مهمانی آلاله ها آنقدر از لحاظ فضای معنوی مکان و سین برنامه پرمحتوا و سنگین بود که ترس و نگرانی بابت سادگی و سبکی سفره مان نبود.و تنها دغدغه رضایت مخاطبین بابت برنامه های محتوایی و ایده ی کلی برنامه بود.

راستی بین خودمان بماند ولی همین سفره ی سبک از لحاظ کار و انرژی بیشتر از یک افطاری به اصطلاح باشکوه و تجملاتی ما رو درگیر کرده بود.چرا که ما دوست داشتیم بدون کوچکترین منت و چتری از طرف مسئول یا فرد خاصی، تک تک برنامه ها رو خودمان بچینیم و آماده کنیم .اینطوری دیگر بابت خیلی چیزها مثل هزینه های ضیافت دلمان درست بود که منبع مالی مان شفاف است و غیر شبهناک.

در این ضیافت فهمیدیم مهمان هایمان هم خیلی با معرفت بودند؛چرا که فهمیدیم بسیارشان جایی دعوت بودند که سبیلشان خیلی چرب تر بوده ولی با این حال لذت با هم بودن و سادگی ضیافت ما رو نفروختند و ستاره های بزمی شدند که پر بود از اشک ها و لبخند ها،پر بود ازخاکی شدن ها و آسمانی شدن ها پر بود از لحظات ناب و عمیقی که در بهترین تالار های شهر هم گمان نکنم پیدا شود.

تصاویر زیر گوشه ای از لحظات ناب این برنامه است.

  گروه تواشیح نورالانوار که با وجود زحمات زیاد برای این برنامه هزینه ای دریافت نکردند.


لبخندهای گل کرده بر لبان دو برادر آشنا!


اشک های حلقه بسته در چشمان یک مادر


گروه سرود و اشاره نابینایان که مورد پسند بسیاری واقع شد


سفره های مهربان مهمانی


ما و فانوس های هدایت...


لازم به ذکر است خبر این ضیافت در اکثر خبرگزاری های شهر و دانشجویی منتشر شده است.
عکس از :سعید بیگی