حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

مدتی ست یاد گرفته ام با واژه ها بازی کنم،سر به سرشان بگذارم،پیچ و تابشان بدهم.حتی گاهی با آنها قایم موشک بازی میکنم و احساسم را پشت رنگ و لعابشان پنهان میکنم تا آنها مدام در جستجوی من احساسم را فریاد بزنند ...
این دست نوشت ها همه بازی ودست گرمی ست برای نویسنده شدن؛مطمئنم روزی که نویسنده خوبی شدم تازه میفهمم این واژه ها بودند که یک عمر مرا به بازی گرفته اند
آن وقت من میمانم و یک قلم تمام شده و یک کتابخانه پر از تنهایی،گوشه ی حیات خلوت دلم...!
.............
برداشت مطالب این وب با ذکر منبع بلامانع است.

طبقه بندی موضوعی

دريافت کد :: صداياب

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دست نوشته های یک دانشجو» ثبت شده است

کسب برترین مقام "نشریه کوچه" را در بین نشریات ادبی دانشگاه های علوم پزشکی کشور در ششمین جشنواره فرهنگی هنری به میزبانی دانشگاه شهیدبهشتی تهران به تمامی دست اندرکاران و هیئت تحریریه به خصوص سردبیر گرامی و دبیرهای بخش ادب،ایثار و تمامی خوانندگان و اهالی کوچه تبریک عرض می نمایم.

نشریه ادبی فرهنگی کوچه حاصل زحمت و تلاش یک کار گروهی بوده است که مفتخریم در انتشار آن  محدودیت خاصی از حیث سلیقه ،عقیده یا دانشجویان نویسنده مربوط به یک دانشکده ای انجام نگرفته است.


لازم به ذکر است این نشریه یکی از فعالیت های کانون ادبی فرهنگی صلا محسوب می شود که در صورت مساعد بودن فضا برا تداوم انتشار این نشریه قطعا کانون صلا که جان تازه ای گرفته است و هئیت مدیره جدیدی بر آن منتسب شده اند چاره ای خواهند اندیشید.این کانون برای سال تحصیلی آتی برنامه های ویژه و خوبی در نظر گرفته است که دوستان علاقمند میتوانند با عضویت در آن از آن بهرمند گردند.

برای این عزیزان و همینطور گروه بعدی تحریریه کوچه از درگاه خداوندی آرزوی موفقیت دارم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۲۶
محمد حاجیان

-دستاتو داخل هم قلاب کن

-دستهامو !؟

-آره.یه تست روانشناسیه،خیلی جالبه...تا حالا به هر کس گفتم و انجام داده خودش اعتراف کرده درسته!

-یه چیز بگم ناراحت نمیشی!؟

-(با تعجب)نه،بگو

-من هیچ وقت اعتقادی به این مُز...(حرفمو قطع میکنم و بخاطر اینکه ناراحت نشه میگم)بفرما،اینم دو دست قلاب شده ی ما

(خوب به حالت دستام توجه میکنه و بعد با تعجب به چشمام خیره میشه)

-باورم نمیشه،تو یه آدم منطقی هستی!!!

(از تعجبش داشت حالم بهم میخورد!،اول فکر کردم داره شوخی میکنه ولی بعد دیدم مثل یک دکتر روانشناس خیلی جدی داره ادامه میده:)یه آدم منطقی که گاهی هم وانمود میکنه احساسات فوق العاده قوی داره،ولی اینطور نیست اون همه چیز رو با دید محاسبه گر خودش می سنجه،تو اقتصاد میتونه موفق باشه ...بر خلاف ابراز محبت هاش فراموش کردن بعضی دوست هاش کار سختی براش نیست.حتی می تونه توی یه مسافرت ساده خانوادش و دوستاشو از یاد ببره،و برعکس با یه مسافرت چند روزه ی دوستاش اونا رو به کلی از خاطر ببره...اون انگشتای آخریه کوچیک که معصومانه تو بین دستات مخفی شدند احساسات واقعی تواند که اکثرا ناگفته میمونن،...اون دستای که با اون شدت تو قفلش کردی یعنی اینکه...

(منم که همینطوری داشتم سراپا با یه نگاه عاقل اندر سفیه، بِر و بِر نگاش میکردم. وقتی دیدم که دیگه بیش از حد انگار تز روانشناسی و فال خونی برداشته زدم تو حرفش و حرف نا تمومی که نتونسم بش بزنمو تموم کردم)

-بس دیگه بابا،تو ام انگار ترمز بریدیا،من هیچ وقت به این مزخرفات اعتقادی نداشتم...

...

شب توی خونه صدای یک پیامک:

-راستش منم اعتقادی به این فال و تستا ندارم،ولی این حرفا خیلی وقت بود تو دلم مونده بود! 


۲۴ تیر ۹۳ ، ۰۳:۲۴
محمد حاجیان


چندتا نکته:

*داستان من به یک لیلی محتاجم و مصاحبه ی خانم دکتر کشوری را از دست ندین.

*این کوچه هم از لحاظ دلنشینی مثل شماره های قبل یکی دو مطلب جالب و خاص داره که انتخابش را بر عهده مخاطبینش میذارم.با این حال من خودم شخصا این دو سه تا مطلبا خیلی دوست دارم.

*عکس پشت جلد و شعرشم داستانی داره برا خودش...!

*متاسفانه به دلیل سهل انگاری بنده و تایپیست یه سری غلط های املایی و همینطور یه سری انتقادهای وارده داریم که امیدوارم با تسامح نظر ازشون بگذرید.

*این کوچه احتمالا  آخرین کوچه ای هست که بنده داخلش فعالیت داشتم ولی در اینکه خود نشریه کوچه به بن بست میرسه یا نه نمیتونم الان نظری بدم.


پ ن:

هفت شهر عشق را عطار گشت   ما هنوزاندر خم این کوچه ایم :))

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۲۳
محمد حاجیان

هر چه بزرگتر میشوم میفهمم گذر زمان تنها یکی از طبیعی ترین راه ها یا شاید بی خاصیت ترین راه های رشد و بزرگ شدن است،و در کنار گذر روزها و ماه ها و سال ها که فقط بر سن ما می افزاید،گاهی آدم در شرایط و اتفاقات سختی قرار می گیرد که بدون گذشت زمان زیادی هم میتواند به طوری بزرگ شود که انگار سالیان سال بر او گذشته است.شرایط دشواری مثل:

 رسیدن به درک یک تنهایی عمیق ،رسیدن به دو راهی انتخاب های بزرگ  و درگیر شدن در جنجال عقل و دل و غریزه در پیش آمدی به نام تقدیر....

البته این گونه بزرگ شدن ها چندان ساده و بی هزینه هم نیستند ،آنقدر که حتی برخی در حین آنها کم می آورند و می شکنند و برخی تا مرز جنون جلو می روند.

چرا که اولین شرط این رشدها "شکیبایی" بر شرایط دشوار پیش روست

...

راستش حرف از شکیبایی زدن راحت است ولی در عمل است که طاقت را میفرساید و قامت را خم میکند و  انسان را به زانو در می آورد.هر چند شکیبایی هر چه قدر سخت تر باشد برای کسانی که اهل دل هستند زیبا تر می شود.مثل زینب (س) که اهل دلی بالاتر از او نبود و مصیبتی بزرگتر از آنچه بر او گذشت نبود ولی زیباترین شکیبایی را به نمایش گذاشت و از درون فریاد زد: "ما رایت الا جمیلا" و با نظاره ی یک واقعه ی چند ساعته آنقدر بزرگ شد که گویی هزار سال بر او گذشته است و از این رو موهایش یکباره سپید شد و قامتش خم ...

...

گاهی باید به جای در رفتن از کوره آنجا ماند و پخته شد

گاهی باید مرد بود و اتهام نامردی را بر دیده ی منت گذاشت

گاهی باید تمام بیقراری درون را در پاها پنهان و کرد و تنها قدم زد

گاهی باید سکوت کرد و قلم را نیز به جرم سادگی و "روانی بودن" خفه کرد

گاهی باید "صبر" کرد تا آفتاب بزند و خاطرات آنهمه شب های بارانی یک شبه از یاد برود


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۲۱:۱۳
محمد حاجیان

 قطار جمهوری اسلامی ایران مثل همیشه  یکی از ایستگاه های مهم و دشوار دیگر خود را بنام مذاکره و  دیپلماسی با غرب و آمریکا به سلامت پشت سر گذاشت و از این رو امید می رود پس از این توافق پیچیده ، کندی سرعت این قطار که تا اندازه ای به تحریم ها و فشارهای اقتصاد مقاومتی کنونی مرتبط بود برطرف شود و شتاب افزون تری به خود گیرد.

البته نکته تعجب برانگیز این توافق اینجاست که هنوز نطفه تفاهمش منعقد نشده  به جای اینکه مسیر را برای گامهای اعتماد ساز بین طرفین (چه احزاب داخلی چه کشورهای خارجی)هموار کند، تناقضات و حواشی زیادی در رسانه های داخلی و خارجی درباره ی ابعاد و زوایای آن درست شده که برخی آن را به منزله پیشرفت و دستاورد مهم و برخی عقبگرد و وادادگی میخوانند...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۲ ، ۱۷:۰۷
محمد حاجیان

بعد وقتی که انگار با حرفای خاک خورده ای که سال ها تو دلش باقی مونده بود داشت خالی میشد، ادامه داد:

از بچگی تموم خلاء های وجودمو حس کردم و هر دفه بیشتر  به اونا فکر می کردم پر میشدم از تموم کمبود هایی که سالها با اونا دست و پنجه نرم کرده بودم....

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۲ ، ۰۱:۵۸
محمد حاجیان

با توپ پر بهم رسید و گفت:این همه تحریم و دربه دری برا یه انرژی هسته ای بکشیم که چی بشه

چیزی که حتی شاید تکنولوژی و بهره برداریش به عمر خودمونم کفاف نده

ازش بعید بود ولی با این حال یه مکثی کردم و گفتم:ما در قبال آیندگان کشورمون مسئولیم...

گفت:اصلا آیندگان به ما چه ربطی داره...واسه چی ما باید خودمونو بخاطر اونا تو فشار قرار بدیم!؟

گفتم:به جاش اونا بعدا قدر کارمونو میفهمند و به بزرگی از ما یاد میکنند و تا همیشه یاد و خاطرمون تو ذهنشون باقی میمونه

گفت:تحمل تحریم های هسته ای سخت تره یا جهاد رزمنده های دوران دفاع مقدس

گفتم:خب مشخصه جهاد رزمنده ها

یه آهی کشید و گفت:حالا مگه ما چقدر قدر کار اون رزمنده ها رو میدونیم!!؟



پ ن1: یاد وخاطره رزمندگان هشت سال جنگ تحمیلی و هفته دفاع مقدس گرامی باد.

پ ن2 :احتمالا یه چند وقتی نیستم،فعلاااااااااااااااا



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۲ ، ۰۱:۳۹
محمد حاجیان


تاملی بر کوچه های تاکنون منتشر شده...

۳۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۲۲
محمد حاجیان
گزارشی تصویری از بزرگترین جشنواره فرهنگی هنری دانشجویان علوم پزشکی



۳۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۴۷
محمد حاجیان

هر روز چشم هایم پشت یک جفت ویترین شیشه ای کثیف

دنیا را مکدر ،خش خشی و خاک گرفته می دید...

وقتی

با دستمال سفید مخصوصش،عینکم را پاک پاک تمیز کردم؛ و دوباره به چشم زدم

پشت یک جفت ویترین شیشه ای تمیز

این بار دنیا را ،به طور شفاف و واضح

مکدرتر و خاک گرفته تر دیدم!!!



پ ن:تکیه کلام یکی از رفقا با لهجه خوزستانی به دوستان عینکی:حیف این چشما نیست گذاشتی پشت ویترین!

پ ن ۲ : دست نوشته ای بود قدیمی در یکی از دفتر هایم

پ ن

۳۱ مرداد ۹۲ ، ۰۳:۳۱
محمد حاجیان