حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

مدتی ست یاد گرفته ام با واژه ها بازی کنم،سر به سرشان بگذارم،پیچ و تابشان بدهم.حتی گاهی با آنها قایم موشک بازی میکنم و احساسم را پشت رنگ و لعابشان پنهان میکنم تا آنها مدام در جستجوی من احساسم را فریاد بزنند ...
این دست نوشت ها همه بازی ودست گرمی ست برای نویسنده شدن؛مطمئنم روزی که نویسنده خوبی شدم تازه میفهمم این واژه ها بودند که یک عمر مرا به بازی گرفته اند
آن وقت من میمانم و یک قلم تمام شده و یک کتابخانه پر از تنهایی،گوشه ی حیات خلوت دلم...!
.............
برداشت مطالب این وب با ذکر منبع بلامانع است.

طبقه بندی موضوعی

دريافت کد :: صداياب


پس از اکران نوشت:
جا داره به  تمامی بچه های صلا و نشریه کوچه که همه جوره پای این برنامه ایستادند یک خداقوت جانانه بگم.و همینطور از دوستانی ومدیران وب سایت ها و وبلاگ هایی که درجو تبلیغات به ما کمک کردند صمیمانه تشکر کنم.

قطعا استقبال پرشور دانشجویان از این برنامه و همینطور رضایت آنها در پایان اکران موجب دلگرمی ما در تداوم این برنامه ها می گردد.

در مورد مسابقه نقد نویسی نیز همونطوری که در ابتدای اکران هم گفته شد دوستان بیننده فیلم فرصت دارند نقد نوشته ها و برداشت های آزادشون را نسبت به این فیلم تا تاریخ 10 اردیبهشت به طبقه ی فوقانی تالار شریعتی تحویل دهند.

۳۱ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۱۰
محمد حاجیان
این روزها اگر وقت کردی جیب هایت را خالی خالی کن و بدون هیچ پولی برای خرید سری به بازار بزن. بازار شب عید واقعا دیدنی ست.
به بازار برو و به جای اینکه به فکر خرید باشی و به اجناس و کالا ها نگاه کنی تنها به مردم نگاه کن،به فروشنده ها که برای جذب مشتری دست به هر ترفند و روش (و گاهاٌ نیرنگی) می زنند و حتی گاهی برای ربودن مشتری ازچنگ دیگر فروشندگان با یکدیگر مشاجره و بحث می کنند.
به مشتری ها نگاه کن،به بچه ها و زنانی که چشمشان هر چه را می بیند می خواهد.
به مردانی که تنها دغدغه و استرس خریدشان کفاف دادن پول جیبشان است.به آنها که سخت مشغول چانه زدن هستند.
به همه نگاه کن،به شلوغی هایی که تنفس رامشکل می کند،به هیاهوی که برای هیچ است،به حساب و کتاب هایی که پشتش هزاران سود و زیان است...
نگاه کن و ببین دنیا و دیدنی هایش چقدر شبیه زرق و برق این بازار هاست
 و چه تامل برانگیز فرمودند امام یازدهم (ع)که:
«الدّنیا سوق ربح قوم و خسر آخرون»
دنیا بازارى است که گروهى سود بردند و گروهى زیانکار شدند.


پی نوشت:

چقدر بی تو جهان مثل جمعه بازار است...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۰۲:۲۱
محمد حاجیان

این روزها که برای بخش رژیم درمانی بیماران زیاد در بیمارستان الزهرا سروکار داریم به عینه می بینم که هرچند ستون اصلی کار بالینی بیمارستان تکیه بر شانه های پرستاران دارد ولی در یک دیدگاه عام و غیر منصفانه همه چیز به نام پزشکان تمام می شود.

این در حالی ست که در بیمارستان ها می شود به راحتی پرستارانی را پیدا کرد که چه در عرصه تجربی و بالینی و چه در عرصه علمی قوی تر از پزشکان هستند ولی تنها بخاطر پرستار بودنشان باید حقوقشان نادیده گرفته شود.تا حدی که در بحث معیشت به طور متوسط دریافتی یک پرستار 300 برابر کمتر از پزشکان باشد.

البته این بر کسی پوشیده نیست که حتی در وزارت بهداشت ما نیز پزشک سالاری حاکم بر اکثراولویت بندی ها وتصمیم گیری هاست.که همین باعث شده صدای پرستاران و رشته های پیراپزشکی مثل هوشبری و اتاق عمل به گوش نرسد.و حتی گاهی از پیشرفت و ادامه تحصیل آنها در مقاطع تحصیلات تکمیلی رشته خودشان ممانعت می شود تا رقیبانی برای پزشکان به حساب نیایند.

بگذریم اینها که حرف های یک دانشجوی بیرون از گود هست مطمئنم اگر پای حرف های خودشان بنشینید درد دل های شنیدنی زیادی خواهند داشت.و حتی یک نمونه اش که چند روز پیش خودمان دیدیم پرستاری بود که مورد جسارت لفظی یک بیمار که در حال تعویض پانسمان هایش بود قرار گرفت.بنده خدا گیر بود از بیمار کتک هم بخورد که بلافاصله دست های بیمار را به تخت بستند.و تنها عکس العمل آن پرستار لبخندهای مکرر برای آرام کردن بیمار بود!

...

بهر حال در کنار تمام این سختی ها و تبعیض های آیین نامه ای همین که نامگذاری روز پرستاران همزمان با سالروز میلاد حضرت زینب (س) هست خود زیباترین پاسخ به صبوری و دلسوزی این فرشتگان سفید پوش هست.

http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcT1A1oQTUkoa1B3Pz5zyfszigM7RQkrBR-IP3t5yLXJo99x0yCxhA

پی نوشت1:روز پرستار بر تمامی پرستاران و پرسنل بالینی حوزه ی درمان تبریک.


پی نوشت2:در شماره جدید نشریه ی کوچه مصاحبه ای با خانم دکتر کشوری در مورد رشته پرستاری وسایر رشته های علوم پزشکی انجام داده ایم که خوندنش را به تمامی دانشجوها خصوصا علوم پزشکی ها توصیه می کنم. 

بی ربط نوشت مرتبط: پرستار نیستم ولی پرستارها را دوست دارم :))



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۱۲
محمد حاجیان

دریا شدست خواهر و من هم برادرش

شاعرتر از همیشه نشستم برابرش

خواهر! سلام، با غزلی نیمه آمدم

تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش

می‌خواهم اعتراف کنم هر غزل که ما

با هم سروده‌ایم جهان کرده از برش

"خواهر زمان زمان برادرکشی است باز

شاید به گوش‌ها نرسد بیت آخرش"

با خود مرا ببر که نپوسد در این سکون

شعری که دوست داشتی از خود رهاترش

دریا سکوت کرده و من حرف می‌زنم

حس می‌کنم که راه نبردم به باورش

دریا! منم همو که به تعداد موج‌هات

با هر غروب خورده بر این صخره‌ها سرش

هم او که دل زده‌ست به اعماق و کوسه‌ها

خون می خورند از رگ در خون شناورش

خواهر! برادر تو کم از ماهیان که نیست

خرچنگ‌ها مخواه بریسند پیکرش

....

محمد علی بهمنی 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۲ ، ۰۲:۰۲
محمد حاجیان

بچه ها حتما شرکت کنید اگه هم شاعر هستین و دوست دارین تو این مراسم شعرتونو بخونین هر چه زودتر نظر خصوصی بذارین یا بهم میل بدین تا اسمتونو رد کنم(البته احتمالا خودم نیستم!)

پ ن:میگن معاون دانشجویی جدید خودش یه پا صاحب سبک تو شعر و شاعریه،خوش بحال ما بعد الورود ها...:))

پ ن :یاد جشن صلا(زمستان 90) بخیــــــــــــــــــــــــر

  1. بی ربط نوشت مرتبط: و ناگهان چقدر زود دیر می شود....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۱۵
محمد حاجیان

امروز توی کتابخونه دنبال یکی از کتابای صادق هدایت بودم که یکدفعه کتاب "عارفانه" دست نوشته های ادبی شهید دکتر چمران به چشمم خورد.بازش کردم و شروع کردم به خوندم وقتی به این مطلب رسیدم دیگه بیخیال کتاب هدایت شدم.

"احساس گناه می کنم،احساس می کنم که می خواهم از درد و غم بگریزم. می خواهم کسی را بیابم که قسمتی از درد و رنج مرا تحمل کند و بار سنگین مسئولیت مرا به دوش بکشد.

احساس می کنم که از تنهایی خسته شده ام،زیر بار درد و غم ملول گشته ام. صبرم به پایان رسیده،تحملم تمام و ظرفیتم پر شده است. می خواهم دردشناسی بیابم که سر به سینه اش بگذارم .می خواهم خود را به او بسپارم، می خواهم وجودم را تقدیمش کنم تا شاید از تحمل این بار سنگین برهم.......

این راه فراری است که من اختیار کرده ام، این کم ظرفیتی من است.

خدایا مرا ببخش، خدایا به من صبر و تحمل ده، تا از درد و غم نگریزم، از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنم، در برابر مصائب و بلایا شکوِه نکنم."

«عارفانه/شهید دکتر مصطفی چمران»

 
پ ن: چقدر دلم از این وزیر ها میخواهد.جانش را بگیرد کف دستش و عطای وزارت را به لقایش بفروشد.

۲۳ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۰
محمد حاجیان

پی آواز مرغکی آمد

نرم نرمک رسید پشت در

در نیم باز آرزوها را

باز تر کرد تا رسد به آن مرغک

ولی ای کاش بسته بود آن در

یا که وارد نمی شد آن کودک


کودکی که چند روزی بود

مادرش گرفته بود از شیر

ترس آن چنان گرفت او را

که نگاهش به رو به رو خشکید

صحنه ای دید که چون آوار

همه می ریخت بر سر رویاش


داشت قصاب می برید آن وقت

سر آن مرغک و دل کودک

" تیر 88 "



اظطراب کودک,ترس کودک,نگرانی کودک

پی نوشت:

یکی از دوستان در جواب این شعر،تو بخش نظرات شعری رو گذاشتن که توصیه میکنم از دستش ندین،با تشکر از ایشان.


۳۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۰۰:۲۶
محمد حاجیان



9دی یک راهپیمایی خودجوش میلیونی بود که بدون هیچ دعوت خواهی فرمایشی مثل یک آتشفشان از کوه صبر و بصیرت مردم فوران کرد و این از ویژگی های یوم الله است.

یادمان باشد برای تکرار نشدن فتنه ای که با 9 دی دیگری قرار باشد خنثی شود می بایست هر سال،بزرگداشت 9 دی سال 88 زنده نگه داشته شود.

...

بی ربط نوشت:خوب است این مناسبت ها هستند!!!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۲ ، ۰۰:۵۹
محمد حاجیان

  

چقدر جان می دهد به آدم بعد از مدت ها "یک حس خوب"....

یک دل خوشی ساده که چقدر بابتش خوشحال میشوی

و آنجاست که تازه میفهمی چه کم توقع شدست لبهایت برای پذیرش یک لبخند عقیم

و میفهمی ناگاه چقدر بچه گانه، "بزرگ" شده ای!

خدایا شکر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۲ ، ۲۲:۳۰
محمد حاجیان

هر چه بزرگتر میشوم میفهمم گذر زمان تنها یکی از طبیعی ترین راه ها یا شاید بی خاصیت ترین راه های رشد و بزرگ شدن است،و در کنار گذر روزها و ماه ها و سال ها که فقط بر سن ما می افزاید،گاهی آدم در شرایط و اتفاقات سختی قرار می گیرد که بدون گذشت زمان زیادی هم میتواند به طوری بزرگ شود که انگار سالیان سال بر او گذشته است.شرایط دشواری مثل:

 رسیدن به درک یک تنهایی عمیق ،رسیدن به دو راهی انتخاب های بزرگ  و درگیر شدن در جنجال عقل و دل و غریزه در پیش آمدی به نام تقدیر....

البته این گونه بزرگ شدن ها چندان ساده و بی هزینه هم نیستند ،آنقدر که حتی برخی در حین آنها کم می آورند و می شکنند و برخی تا مرز جنون جلو می روند.

چرا که اولین شرط این رشدها "شکیبایی" بر شرایط دشوار پیش روست

...

راستش حرف از شکیبایی زدن راحت است ولی در عمل است که طاقت را میفرساید و قامت را خم میکند و  انسان را به زانو در می آورد.هر چند شکیبایی هر چه قدر سخت تر باشد برای کسانی که اهل دل هستند زیبا تر می شود.مثل زینب (س) که اهل دلی بالاتر از او نبود و مصیبتی بزرگتر از آنچه بر او گذشت نبود ولی زیباترین شکیبایی را به نمایش گذاشت و از درون فریاد زد: "ما رایت الا جمیلا" و با نظاره ی یک واقعه ی چند ساعته آنقدر بزرگ شد که گویی هزار سال بر او گذشته است و از این رو موهایش یکباره سپید شد و قامتش خم ...

...

گاهی باید به جای در رفتن از کوره آنجا ماند و پخته شد

گاهی باید مرد بود و اتهام نامردی را بر دیده ی منت گذاشت

گاهی باید تمام بیقراری درون را در پاها پنهان و کرد و تنها قدم زد

گاهی باید سکوت کرد و قلم را نیز به جرم سادگی و "روانی بودن" خفه کرد

گاهی باید "صبر" کرد تا آفتاب بزند و خاطرات آنهمه شب های بارانی یک شبه از یاد برود


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۲۱:۱۳
محمد حاجیان