دیشب آخرهای شب بود که دیدم از شبکه یک، داره یه مستند به
اسم "فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه" پخش میشه،اسمش که همون اول منو
نگرفت چون معمولا در نامگذاری فیلم و مجلات هر چی عنوان کوتاه تر و گویا تر باشه قشنگ
تر و جذاب تره،اما همونطوری که داشتم گوشیمو چک می کردم یه نیم نگاهی ام به این
مستند داشتم.که کم کم از دیالوگ های رد و بدل شده بیشتر متوجهش شدم ودیدم هم موضوع
جالبی داره هم روند داستانی مستند خیلی جذاب و در عین حال تکان دهنده است.
"فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه "مستندی بود در رابطه با سازمان مجاهدین
خلق که برخلاف سایر مستندات و گزارش های سیاسی این بار با ابتکار یک کارگردان
نسبتا جوان، راوی سرگذشت خانواده ای بود که دختر نوجوانشان سمیه را با رضایت کامل
و به اصطلاح دو دستی تقدیم سازمان کرده بودند و پس از مدتی دچار مشکلات سختی در این باره شده
بودند.
نکته قابل توجه و شاید امتیازی که این مستند را سوای سیاسی
بودنش متمایز از سایر مستندات داستانی کرده بود این بود که عمده تصویر برداری این
مستند توسط خود سوژه یعنی "مصطفی محمدی" پدر سمیه طی 20 سال یا بهتره بگویم تقریبا به
اندازه ی عمر سمیه با دوربین شخصی گرفته شده بود،و بدین صورت مخاطب وارد زندگی پر اتفاقی
می شد که پدر خانه لحظه به لحظه ی داستان زندگیش را با دوربینی که هر آن دستش بود
به تصویر کشیده بود و حتی بزرگ شدن بچه ها و سفید شدن موی پدر به وضوح قابل فهم
بود .
در این مستند که موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم مستند -سیاسی هم در جشنواره بین المللی سینما حقیقت می شود ،تمام سعی و دغدغه ی کارگردان فیلم مرتضی پایهشناس بر این بوده که جو حاکم بر مستند قبل از آنکه
سیاسی باشد درگیر روابط خانوادگی و انسانی باشد و حتی در این میان صحبت خاصی هم از
اختلاف مبنایی و ریشه منافقین با جمهوری اسلامی نمی شود تا مخاطب گمان نکند که
قرار است در پایان مستند نتیجه گیری سیاسی به نفع معادلات جمهوری اسلامی اتفاق
بیفتد و به نوعی با مصاحبه با ایرانیان
مقیم خارجی که قبلا در سازمان فعالیت
داشته بودند همه جوره سعی شده بود تا بر مبنای انصاف اعتماد مخاطب با هر سلیقه ی
سیاسی و حزبی کسب شود.
در اکثر صحنه های این مستند 90 دقیقه ای غم و رنجی است که نشان می دهد که علی رغم زندگی هایی که شاید
آرام و بی دغدغه یا شاید با درد های تشریفاتی می گذرد هستند زندگی هاایست که تنها
بخاطر یک اشتباه یا شاید جهالت وارد فرآیند پیچیده ای می شود که نه راه پیش هست نه
راه برگشت و زندگی خانواده ی "سمیه محمدی" هم یکی از همین نوع زندگی
هاست.
پایان این مستند هم همانطوری که از نامش هم پیداست بصورت ناتمام و تلخ بدون پیوستن قطعه ی گمشده به پازل خانواده در حالی که تمامی خانواده پای تلویزیون و مرور فیلم هایی که خودشان گرفتند هستند با این دیالوگ تمام می شود:
"فیلمهای خانوادگی چیزهای عجیبی هستند. میشود دستهجمعی رو به رویشان نشست و در عرض چند ساعت تمام یک زندگی را مرور کرد.
گاهی
با دور آهسته، گاهی هم با دور تند. فیلمهای خانوادگی چیزهای با ارزشی
هستند. هر چه از عمرشان میگذرد با ارزشتر هم میشوند؛ به خصوص برای
آدمهایی که سرگذشت عجیبی مثل ما داشته باشند."
بهرحال اگه تو این دو روز فرصت تماشای این مستند رو از تلویزیون پیدا نکردین حتما توصیه میکنم به محض اطلاع رسانی بعدی در سیما جهت پخش مجدد دیدنش رو از دست ندین.
البته شما می تونید با مراجعه به وب سایت تلویزیون با انتخاب آرشیو ساعتی روز جمعه 6ام تیرماه 93 ، قطعه ای که مربوط به ساعت 15:35 هست و در دو قطعه ی دیگه هم ادامه داره،این مستند رو ببینید.
پ ن:
اگه فیلم شیار 143 رو دیده باشین میتونین با این مستند هم یک ارتباط برقرار کنید،البته ارتباط معکوس!