حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

مدتی ست یاد گرفته ام با واژه ها بازی کنم،سر به سرشان بگذارم،پیچ و تابشان بدهم.حتی گاهی با آنها قایم موشک بازی میکنم و احساسم را پشت رنگ و لعابشان پنهان میکنم تا آنها مدام در جستجوی من احساسم را فریاد بزنند ...
این دست نوشت ها همه بازی ودست گرمی ست برای نویسنده شدن؛مطمئنم روزی که نویسنده خوبی شدم تازه میفهمم این واژه ها بودند که یک عمر مرا به بازی گرفته اند
آن وقت من میمانم و یک قلم تمام شده و یک کتابخانه پر از تنهایی،گوشه ی حیات خلوت دلم...!
.............
برداشت مطالب این وب با ذکر منبع بلامانع است.

طبقه بندی موضوعی

دريافت کد :: صداياب

۲۱ مطلب با موضوع «روز نوشت» ثبت شده است

هواپیماها همچنان یکی یکی سقوط می کنند و تنها چیزی که شاید از اونها سالم به جا میمونه یه جعبه سیاه کوچیکه.جعبه ای که گاهی میشه آخرین دلخوشی و یادگار از آخرین لحظات ومکالمات قبل یک حادثه بزرگ.

هواپیما نیست و نابود میشه و حالا همه ی نظرها متوجه جعبه سیاهی میشه که گنجینه ی راز یک اتفاق و پاسخگوی سوالات زیادیه.

در این بین بازمانده ها از این جعبه فقط یک دلیل میخواهند،یک دلیل ساده که دست کم بگوید علت سقوط به همین سادگی ها هم نبوده است؛مثلا جعبه سیاه با تمام اطلاعات و امکانتش بگوید:شرایط بد جوی و آب و هوایی،ارتفاع فشاری نامناسب،انحراف موقعیت پدال کنترل رادار ،قطع شدن ناگهانی ارتباط با برج مراقبت...همه و همه دست در دست هم داده تا توِ مادر "مهدی"ات را دیگر نبینی.

مهدی پناهی که به عنوان کادر فنی در پرواز ایران 140  حضور داشت طی سقوط این هواپیما جانش را از دست داد.

پی نوشت ها:

1-سوخت،خانواده رفته اند برای تست DNA

2-یک روز گذشته، تمام شهر میدانند مهدی رفته الا مادرش؛ گفته اند توی زخمی هاست.

3-شب پیش چنین موقعی تو لاین،آنلاین بود!

4-گاهی با رفتن یک نفر،تنها همان یک نفر نمی میرد چند خانواده از هم می پاشد...

5-مهدی آشنای دیرین ؛ یادت گرامی

بی ربط نوشت:

چه خوبه آدمها هم مثل هواپیما باشند،تموم غم هاشون،درداشون،راز و نیازهاشون فقط توی "جعبه سیاه" قلبشون باشه و بعد از رفتن یکی یکی فاش بشه.

منتظر نوشت:

استعفا کوچکترین کاری ست که می شود در برابر این بی مسئولیتی انجام داد.منتظریم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۳۲
محمد حاجیان

افطاری روز 25 ام ماه رمضان که در اوج سادگی و بی ریایی با عنوان "مهمانی آلاله ها " در جوار قبور مطهر شهدای آستان امام زاده سید محمد برگزار شد اثبات کرد جوان دانشجو برای لذت بردن نیازی به تالار و تشریفات ندارد.ثابت کرد برای یک ضیافت به یادماندنی احتیاجی به تجملات و اسراف و غذاهای آنچنانی نیست.گاهی می شود با کمترین هزینه سفره ی بی پیرایه ای انداخت که هر چند در آن خبری از مرغ و مسما نیست ولی رنگ و بوی برکت،محبت و صفا در آن موج می زند .خنده از لبان مهمانان نمی افتد و حتی اگر همان غذای ساده هم کم بیاید روحیات شب عملیاتی بچه ها گُل می کند و سر تعارف غذا به یکدیگر صداها بالا می رود که....

ادامه متن و گزارش تصویری این برنامه در بخش "ادامه مطلب" قرار دارد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۳ ، ۰۴:۱۱
محمد حاجیان

دیشب آخرهای شب بود که دیدم از شبکه یک، داره یه مستند به اسم "فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه" پخش میشه،اسمش که همون اول منو نگرفت چون معمولا در نامگذاری فیلم و مجلات هر چی عنوان کوتاه تر و گویا تر باشه قشنگ تر و جذاب تره،اما همونطوری که داشتم گوشیمو چک می کردم یه نیم نگاهی ام به این مستند داشتم.که کم کم از دیالوگ های رد و بدل شده بیشتر متوجهش شدم ودیدم هم موضوع جالبی داره هم روند داستانی مستند خیلی جذاب و در عین حال تکان دهنده است.

 "فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه "مستندی بود در رابطه با سازمان مجاهدین خلق که برخلاف سایر مستندات و گزارش های سیاسی این بار با ابتکار یک کارگردان نسبتا جوان، راوی سرگذشت خانواده ای بود که دختر نوجوانشان سمیه را با رضایت کامل و به اصطلاح دو دستی تقدیم سازمان کرده بودند و پس از مدتی دچار مشکلات سختی در این باره شده بودند.


نکته قابل توجه و شاید امتیازی که این مستند را سوای سیاسی بودنش متمایز از سایر مستندات داستانی کرده بود این بود که عمده تصویر برداری این مستند توسط خود سوژه یعنی "مصطفی محمدی" پدر سمیه طی 20 سال یا بهتره بگویم تقریبا به اندازه ی عمر سمیه با دوربین شخصی گرفته شده بود،و بدین صورت مخاطب وارد زندگی پر اتفاقی می شد که پدر خانه لحظه به لحظه ی داستان زندگیش را با دوربینی که هر آن دستش بود به تصویر کشیده بود و حتی بزرگ شدن بچه ها و سفید شدن موی پدر به وضوح قابل فهم بود .

در این مستند که موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم مستند -سیاسی هم در جشنواره بین المللی سینما حقیقت می شود ،تمام سعی و دغدغه ی کارگردان فیلم مرتضی پایه‌شناس بر این بوده که جو حاکم بر مستند قبل از آنکه سیاسی باشد درگیر روابط خانوادگی و انسانی باشد و حتی در این میان صحبت خاصی هم از اختلاف مبنایی و ریشه منافقین با جمهوری اسلامی نمی شود تا مخاطب گمان نکند که قرار است در پایان مستند نتیجه گیری سیاسی به نفع معادلات جمهوری اسلامی اتفاق بیفتد و به نوعی با مصاحبه  با ایرانیان مقیم خارجی که  قبلا در سازمان فعالیت داشته بودند همه جوره سعی شده بود تا بر مبنای انصاف اعتماد مخاطب با هر سلیقه ی سیاسی و حزبی کسب شود.

در اکثر صحنه های این مستند 90 دقیقه ای غم و رنجی است  که نشان می دهد که علی رغم زندگی هایی که شاید آرام و بی دغدغه یا شاید با درد های تشریفاتی می گذرد هستند زندگی هاایست که تنها بخاطر یک اشتباه یا شاید جهالت وارد فرآیند پیچیده ای می شود که نه راه پیش هست نه راه برگشت و زندگی خانواده ی "سمیه محمدی" هم یکی از همین نوع زندگی هاست.

پایان این مستند هم همانطوری که از نامش هم پیداست بصورت ناتمام و تلخ بدون پیوستن قطعه ی گمشده به پازل خانواده در حالی که تمامی خانواده پای تلویزیون و مرور فیلم هایی که خودشان گرفتند هستند با این دیالوگ تمام می شود:
"فیلم‌های خانوادگی چیزهای عجیبی هستند. می‌شود دسته‌جمعی رو به رویشان نشست و در عرض چند ساعت تمام یک زندگی را مرور کرد.
گاهی با دور آهسته، گاهی هم با دور تند. فیلم‌های خانوادگی چیزهای با ارزشی هستند. هر چه از عمرشان می‌گذرد با ارزش‌تر هم می‌شوند؛ به خصوص برای آدم‌هایی که سرگذشت عجیبی مثل ما داشته باشند.
"

بهرحال اگه تو این دو روز فرصت تماشای این مستند رو از تلویزیون پیدا نکردین حتما توصیه میکنم به محض اطلاع رسانی بعدی در سیما جهت پخش مجدد دیدنش رو از دست ندین.

البته شما می تونید با مراجعه به وب سایت تلویزیون با انتخاب آرشیو ساعتی روز جمعه 6ام تیرماه 93 ، قطعه ای که مربوط به ساعت 15:35 هست و در دو قطعه ی دیگه هم ادامه داره،این مستند رو ببینید.

پ ن:

اگه فیلم شیار 143 رو دیده باشین میتونین با این مستند هم یک ارتباط برقرار کنید،البته ارتباط معکوس!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۳ ، ۰۱:۲۳
محمد حاجیان

حضور سفید پوشان ایرانی ها یا همان یوزپلنگان دلاور( البته بلانسبت یوز پلنگا!) با تمام حواشی و فراز و نشیب ها بالاخره با یک شکست تلخ در جام بیستم فوتبال در برزیل خاتمه یافت و به قول یکی از دوستان دانشمند در مباحث فوتبالی انشالله در بازی های برگشت جبران کنیم!!!

یادم میاد سال گذشته تقریبا تو همچین روزهایی بود که مردم توی خیابونا ریخته بودند و جشن و پایکوبی بخاطر صعود ایران به بازی های جام جهانی راه انداخته بودند.و برخی هم بخاطر فاصله ی نه چندان دور از انتخابات ریئس جمهوری شعار می دادند "از قدم روحانی رفتیم جام جهانی..."(و ای کاش روحانی یکم ثابت قدم بود تا حذف نمی شدیم!) و البته مورد هم داشتیم افرادی که بدون اینکه دلیل شادمانی مردم را در اون شب بدونند بیش از همه به رقص و آواز پرداخته و خلاصه دل سیری از عزا در آورده بودند.

البته نکته ی جالب این شادمانی ها و راه افتادن کارناوال های بوق و شیپوری  در هر شبی که ایران بازی داشت این اینجا بود که مشخص شد ملت همیشه در صحنه ی ایران برای به خیابان آمدن هیچگاه منتظر نتیجه ی بازی تیمش نمی ماند و در صورت هر نتیجه ای! به پاس قدردانی و سپاس از زحمات و تلاش های خستگی ناپذیر هم وطنانشان در برزیل در نیمه شب هم که شده به خیابان ها می آیند و  حمایت کامل خود را از تیم ملی خود به جهانیان اعلام می دارند.و نمونه ی عینی این حمایت هم حتی در همین امشب که ما متحمل دو شکست یعنی یکی باخت از بوسنی و دیگری حذف از ادامه ی مسابقات بودیم بطور همه جانبه و پر شکوه تر قابل رویت بود.

http://www.baharnews.ir/images/docs/000045/n00045512-r-b-002.jpg

بهرحال ما حذف شدیم و در این حذف اشتباهات داوری قطعا بی تاثیر نبود هر چند این نکته بر کسی پوشیده نیست که مسابقات فوتبال در سطح بازی های جام جهانی هیچ گاه بدون ناداوری و بی عدالتی نبوده است و نمونه ی بارز این ناداوری ها وجود سازمان ها و تیم های گردن کلفتی ست که همیشه با ابزار قرار دادن اشتباهات عمدی داوری در فوتبال موجب قدرت و پیروزی خود می شوند و از این رو حتی برخلاف سایر مسابقات ورزش های والیبال و بسکتبال هیچگاه حاضر به استفاده از دستگاه های هوشمند الکترونیکی که موقعیت توپ را  در مواقع خطا،پنالتی و اوت به خوبی و سادگی تشخیص می دهند نمی شوند.

مربوط نوشت:

یکی از آفت هایی که به کرات گریبانگیر مسابقات فوتبال در ایران می شود رقم های بالایی ست که همیشه از بیت المال در فدراسیون فوتبال به سادگی بین اشخاص و باشگاه ها رد و بدل می شود در حالی که پیشرفت چشمگیری نیز در زمینه ی ورزش فوتبال ما اتفاق نمی افتد.امیدواریم از این پس اگر قرار ست هزینه ی گزافی نیز  صرف این ورزش شود حداقل نتیجه اش را به همان میزان ببینیم،نه اینکه سر مربی تیم ایران کارلوس کی روش جزو 10مربی گران جهان باشد ولی ایران نتواند دست کم خود را به چهل تیم برتر دنیا برساند.

پ ن:

از اینکه گذشت امیدوارم والیبال رو گل بکاریم.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۰۲:۰۵
محمد حاجیان
به قول یکی از رفقا هیچ وقت مخاطب وبت رو سرکار نذار،یا وب نزن یا زود به زود به روزش کن.
یا اگه هم نمیرسی حداقل بگو یه چند وقت نیستی اونم با ذکر دقیق طول مدت زمان غیبت و دلایل موجه...!
بهرحال کاش این رفیق ما میدونست نویسنده این روزها یه سر داره هزار هزارتا سودا.
ولی انشالله سعی میکنم از این پس حضور پر رنگ تری داشته باشم.

البته یه نکته هم خطاب به اونایی که شاید فکر میکنن دلیل غیبت این چند وقتمو میدونن بگم :مدیونین اگه فکر کنین درست فکر کردین!!! :))
........
پی نوشت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد
http://pic.photo-aks.com/photo/nature/flowers/poppy/medium/poppy_wallpaper.jpg
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۳ ، ۰۱:۲۵
محمد حاجیان


پس از اکران نوشت:
جا داره به  تمامی بچه های صلا و نشریه کوچه که همه جوره پای این برنامه ایستادند یک خداقوت جانانه بگم.و همینطور از دوستانی ومدیران وب سایت ها و وبلاگ هایی که درجو تبلیغات به ما کمک کردند صمیمانه تشکر کنم.

قطعا استقبال پرشور دانشجویان از این برنامه و همینطور رضایت آنها در پایان اکران موجب دلگرمی ما در تداوم این برنامه ها می گردد.

در مورد مسابقه نقد نویسی نیز همونطوری که در ابتدای اکران هم گفته شد دوستان بیننده فیلم فرصت دارند نقد نوشته ها و برداشت های آزادشون را نسبت به این فیلم تا تاریخ 10 اردیبهشت به طبقه ی فوقانی تالار شریعتی تحویل دهند.

۳۱ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۱۰
محمد حاجیان
این روزها اگر وقت کردی جیب هایت را خالی خالی کن و بدون هیچ پولی برای خرید سری به بازار بزن. بازار شب عید واقعا دیدنی ست.
به بازار برو و به جای اینکه به فکر خرید باشی و به اجناس و کالا ها نگاه کنی تنها به مردم نگاه کن،به فروشنده ها که برای جذب مشتری دست به هر ترفند و روش (و گاهاٌ نیرنگی) می زنند و حتی گاهی برای ربودن مشتری ازچنگ دیگر فروشندگان با یکدیگر مشاجره و بحث می کنند.
به مشتری ها نگاه کن،به بچه ها و زنانی که چشمشان هر چه را می بیند می خواهد.
به مردانی که تنها دغدغه و استرس خریدشان کفاف دادن پول جیبشان است.به آنها که سخت مشغول چانه زدن هستند.
به همه نگاه کن،به شلوغی هایی که تنفس رامشکل می کند،به هیاهوی که برای هیچ است،به حساب و کتاب هایی که پشتش هزاران سود و زیان است...
نگاه کن و ببین دنیا و دیدنی هایش چقدر شبیه زرق و برق این بازار هاست
 و چه تامل برانگیز فرمودند امام یازدهم (ع)که:
«الدّنیا سوق ربح قوم و خسر آخرون»
دنیا بازارى است که گروهى سود بردند و گروهى زیانکار شدند.


پی نوشت:

چقدر بی تو جهان مثل جمعه بازار است...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۰۲:۲۱
محمد حاجیان

امروز توی کتابخونه دنبال یکی از کتابای صادق هدایت بودم که یکدفعه کتاب "عارفانه" دست نوشته های ادبی شهید دکتر چمران به چشمم خورد.بازش کردم و شروع کردم به خوندم وقتی به این مطلب رسیدم دیگه بیخیال کتاب هدایت شدم.

"احساس گناه می کنم،احساس می کنم که می خواهم از درد و غم بگریزم. می خواهم کسی را بیابم که قسمتی از درد و رنج مرا تحمل کند و بار سنگین مسئولیت مرا به دوش بکشد.

احساس می کنم که از تنهایی خسته شده ام،زیر بار درد و غم ملول گشته ام. صبرم به پایان رسیده،تحملم تمام و ظرفیتم پر شده است. می خواهم دردشناسی بیابم که سر به سینه اش بگذارم .می خواهم خود را به او بسپارم، می خواهم وجودم را تقدیمش کنم تا شاید از تحمل این بار سنگین برهم.......

این راه فراری است که من اختیار کرده ام، این کم ظرفیتی من است.

خدایا مرا ببخش، خدایا به من صبر و تحمل ده، تا از درد و غم نگریزم، از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنم، در برابر مصائب و بلایا شکوِه نکنم."

«عارفانه/شهید دکتر مصطفی چمران»

 
پ ن: چقدر دلم از این وزیر ها میخواهد.جانش را بگیرد کف دستش و عطای وزارت را به لقایش بفروشد.

۲۳ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۰
محمد حاجیان

بعد وقتی که انگار با حرفای خاک خورده ای که سال ها تو دلش باقی مونده بود داشت خالی میشد، ادامه داد:

از بچگی تموم خلاء های وجودمو حس کردم و هر دفه بیشتر  به اونا فکر می کردم پر میشدم از تموم کمبود هایی که سالها با اونا دست و پنجه نرم کرده بودم....

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۲ ، ۰۱:۵۸
محمد حاجیان
گزارشی تصویری از بزرگترین جشنواره فرهنگی هنری دانشجویان علوم پزشکی



۳۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۴۷
محمد حاجیان