حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

مدتی ست یاد گرفته ام با واژه ها بازی کنم،سر به سرشان بگذارم،پیچ و تابشان بدهم.حتی گاهی با آنها قایم موشک بازی میکنم و احساسم را پشت رنگ و لعابشان پنهان میکنم تا آنها مدام در جستجوی من احساسم را فریاد بزنند ...
این دست نوشت ها همه بازی ودست گرمی ست برای نویسنده شدن؛مطمئنم روزی که نویسنده خوبی شدم تازه میفهمم این واژه ها بودند که یک عمر مرا به بازی گرفته اند
آن وقت من میمانم و یک قلم تمام شده و یک کتابخانه پر از تنهایی،گوشه ی حیات خلوت دلم...!
.............
برداشت مطالب این وب با ذکر منبع بلامانع است.

طبقه بندی موضوعی

دريافت کد :: صداياب

درسته  باید تو زندگی عاقلانه و منطقی جلو رفت.درسته باید تدبر و تامل ابزار همیشگی مسیر زندگی باشه.درسته باید همیشه به فکر ارتقا کیفیت روزمره گی هامون باشیم،درسته باید فکر کرد و فکر کرد و فکر کرد ولی مواظب باشیم تو زندگی کردنمون وسواس نگیریم.وسواس زندگی...

اونایی که وسواس زندگی دارن وسواس لذت بردن هم دارن ؛فکر می کنند برای لذت بردن باید اتفاق خاصی بیفته ؛و در لذتبخش ترین لحظات زندگی انقدر ایده آل فکر می کنند و در عمق لذت فرومیرند که هیچ لذتی نمی برند.

مثلا وقتی بارون میباره میخوان نهایت استفاده و لذتشونو از بارون ببرن ولی انقد درگیر مهیا شدن یک لذت ناب میشن که بارون بند میاد و اونا هیچ بهره ای نبردند؛ ولی درکنارش یه عده افراد هم بدون اینکه حواسشون به چتر و هوای دونفره باشه و بدون اینکه شعر عاشقانه ای زیر بارون بخونن یا حس و فاز خاصی داشته باشند خیلی ساده زیر بارون میرند و به اندازه خودشون لذتشونو میبرند.

کسانی که وسواس زندگی دارن اکثرا احساس رضایتی از وضعیتشون ندارن چون اساسا یا تعریف مشخصی از لذت بردن ندارند یا تعریفشون از لذت در جایگاه دست نیافتنی قرار داره.البته بعضیام معتقدند افرادی که سطح هوشی بالایی دارن بخاطر نیرو محرکه ای برای پیشرفت هیچ وقت از وضعیت فعلیشون رضایت نسبی ندارند.یعنی لذتو تو رسیدن به گام بعدی زندگی معطوف میکنن و وقتی به گام بعدی میرسند بدون اینکه یادشون باشه الان باید لذت ببرند ناخودآگاه به لذت رسیدن به گام بعدی فکر میکنن.و اینگونه شاید به سطح بالایی از یک زندگی متعارف دست یابند ولی هیچگاه لذتی در مسیر نبرده اند.چرا که هیچ پاگردی تو پله های ترقی شون وجود نداشته.

اونایی که وسواس زندگی دارن نمی دونن لذت، جاری تو مویرگ های بطن لحظات یک زندگییه پس قرار نیست برای درک لذت به معنای واقعی، قلب زندگی رو شکافت.


گاهی واقعا حسرت دیوونه بازی های آدم های بی خیال و بی ریا را میخورم.اونا که بدون کوچکترین ژست روشنفکری زندگی میکنند و لذت می برند.اونا که بارون براشون بارونه دیگه؛لذتش را میبرند و میروند...

حسرت اونا که برای لذت بردن منتظر هیچ اتفاقی نیستن و اگر شده لذت را در بوییدن یک گل،بوسیدن یک پیشانی،گفتن یک جوک،خواندن یک آواز لری،خوردن آدامس شیک یا هزاران اتفاق و پیشامد ریز خلاصه می کنند و سراسر خوشند.

http://up.pat-o-mat.com/up6/mail.jpg


پی نوشت: بعید نیست اگر روزی محققان دریافتند دیوانه ها درون گراترین افراد دنیا هستند!

درگوشی نوشت : گاهی برای لذت بردن به پیش نیازی نیاز است به نام ا ن گ ی ز ه

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۵۷
محمد حاجیان

گاهی برای تراوش افکار بهم ریخته ،تنها یک قلم و کاغذ کافی ست تا ابیات افسار گسیخته ی ذهن در سفیدی کاغذ رام شوند و آرام بگیرند ...

آرامش دریا همیشه ماندنی نیست
خورشید هم گاهی تماشا کردنی نیست

شب های بارانی چه دلچسب اند اما
باران اگر طوفان شود چسبیدنی نیست

عمری کنارش،خو گرفتی بودنش را
حالا ولی فهمیده ای فهمیدنی نیست

آنکه نمای قلب او پیشانی اش بود
دیگر نگاهش هم برایت خواندنی نیست

عشقی که میل بی نهایت داشت افسوس
کم می شود حالا ولی افزودنی نیست

پر بودم از حرف و سخن های نگفتن
با رفتنت حرفم دگر نشنیدنی نیست

اشکی که از بغض نگفتن چشمه دارد
از گوشه ی چشمت بدان افتادنی نیست

سردرگمم در قصه ی تقدیر و تقصیر
این مسئله در ذهن من حل کردنی نیست

باید که از بابایم عبرت می گرفتم
هر سیب سرخ نازنینی چیدنی نیست
http://s1.picofile.com/file/7662456234/sibe.jpg
پ ن:اگه وزنش اشکال داره،اشکال نداره چون نه من شاعرم و نه این شعر
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۴۵
محمد حاجیان

 من دلم سرکش است

گاهی در اوج روزهای زمستانی هوس یک نفس بوی شب بو می  کند....

پ ن: این روزها در اصفهان روی این ابرهای زمستانی می شود مثل یک بالشت نرم حساب کرد و خوابید....

انقدر به باران امید نیست )):


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۳ ، ۰۱:۳۳
محمد حاجیان

وقتی تمامیت خود را جمع کردم،دیدم در نهایت هستی ام تنها "قطره"ای هستم که شوق پیوستن به "سیل" در وجودش زبانه می کشد.بار سفر بستم و ناگاه چشم باز کردم و دیدم بدون آنکه بفهمم و مسیر را بدانم دیگر خبری از آن یک قطره وجودی هم نیست و در سیل عظیم وخروشان زائران پیاده ای که به شوق دریای بی کران حریم قدسی قدم بر می دارند جاری شده ام.و تنها "دریا"ی وجود مهربان امام بود که می توانست احساس سیل را درک کند عظمتش را در آغوش گیرد، فوران و هیجانش را آرام کند و لبیکش را پذیرا باشد.

آری قطره گونه آمدیم سیل گونه جاری شدیم و دریایی پذیرایی...

...

اربعین 93 در کربلا و در راه های پیاده روی اش در قدم به قدم و گوشه به گوشه اش ،حرف ها و نکته هایی داشت که هر چند بسیاری از آن ها مغفول مانده بود ولی اگر تمام رسانه های دنیا با برترین ترفندها و آخرین تکنولوژی رسانه ای هم قصد به تصویر کشیدن تمام ابعاد و زوایای این همایش عظیم را داشتند باز کم می آوردند.

اصلا چطور کسی می تواند این رابطه ی نامنطقی و تنها عاشقانه ی بین سختی ها و شیرینی ها،دردهای عمیق و لذت های مشعوف،ازدحام دیوانه کننده جمعیت و آرامش قلبی در این سفر را به جامانده ها ابراز کند.

...

در گوشه ای از راه و در کنار موکبی که سایه ی ستون 650 بر سرش افتاده است اندکی می نشینم تا هم خستگی راه را کمی خسته کنم و هم کمی این سیل خروشان مشتاقان را به نظاره بنشینم.نظاره سیل جمعیتی که به سمت قبله ی دل هایشان حرکت می کنند واقعا دیدن دارد،و چه شورانگیزتر می شود این نظاره اگر لحظه ای پیش خودت تصور کنی این جمعیت دارد به سوی امام زمانشان برای بیعت کردن می رود.

انرژی جمعیت تمام شدنی نیست و همچنان هر چقدر بیشتر راه می روند و خسته تر می شوند چون به حرم نزدیکتر می شوند و شوق بیشتر می شود انرژی نیز سیر صعودی می گیرد و ای کاش این دشمن بیچاره ما نیز می فهمید (که اگر واقعا به دنبال منشاء خطر است) باید به جای واکاوی در انرژی هسته ای ما که به جایی هم نمی رسد در "هسته ی انرژی" ما یعنی حسین علیه اسلام بیشتر واکاوی و تحقیق کند.چرا که خطر در فرهنگ عاشورایی ماست.

...

آنها که پس از گذشت 14 قرن از ظهور دین مبین اسلام و هزاران نشانه و دلیل و توجیه عقلانی هنوز به دنبال معجزه ای برای گرویدن قلبی به این آیین می گردند بدانند معجزه شاخ و دم ندارد ،معجزه قرن چهاردهم حضور بیش از بیست میلیون انسان آزاده است که بدون هیچ چشم داشتی از سراسر سیاره ی خاکی به زیارت امامی می آیند که تنها حرفش این بود که بیاییم در این دو روز دنیا بندگی خدا کنیم.



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۰۱:۵۵
محمد حاجیان

خودش می گفت برای یاد گرفتن زبان اسپانیایی 4سال به طور کامل وقت گذاشته است،و وقتی ازش خواستیم اسپانیایی صحبت کند با اینکه چیزی سر در نمی آوردیم ولی دیدیم دارد مثل بلبل صحبت می کند.البته بعد خودش تمام حرفهایش را ترجمه کرد و کلی خندیدیم.

خندیدیم چرا که اسپانولی حرف زدن یک سید خوش قد و قامت در لباس روحانیت در نوع خودش بسیار جالب بود.مبلِّغ بود،میگفت :"انقدر به نیرو نیاز داریم که همین الان در بین شما اگر کسی باشد که اسپانیایی بلد باشد حاضریم او را با خود تا دل آمریکا ببریم.آمریکای جنوبی! کشورهای ناحیه آمریکای جنوبی فرهنگی ضد استبدادی دارند چرا که در تاریخ کشورشان بسیار مورد استعمار و ظلم قرار گرفته اند و این یعنی یک فرصت طلایی برای تبلیغ دینی که از اساس ظلم ستیز و جهادی ست."

می گفت:"خودمان هم فکر نمی کردیم اینقدر پذیرش برای مذهب تشیع در آن مرز و بوم بالا باشد،و این چند وقتی که ما آنجا بودیم هفته یا ماهی نداشتیم که کسی شیعه نشود..."

وقتی از نحوه ی تبلیغشان که یک گروه چند نفره بودند پرسیدیم،ابتدا فیلم هایشان در آنجا را نشانمان داد و بعد ادامه داد:"آنجا ما برای خانواده ها و بخصوص جوانان کلاس های تربیتی و اعتقادی می گذاریم و در بین کلاس ها از آیین اسلام و اعتقادات شیعه می گوییم و تمام مبانی و روایات اسلامی را از اتفاقات زمان پیامبر تا غیبت برایشان تبیین و توضیح می دهیم."

پرسیدیم خب در این دوره کامل به اصطلاح شیعه شناسی نقطه ی عطفی هم بود که برایشان جذاب تر بنماید و موجب شروع یک تامل باشد؟

سید که خودش انگار منتظر این سوال بود بدون درنگ همراه با اشکی که در چشمش حلقه زد جواب داد:"بله،در کل این تبلیغ همیشه یک جا هست که موجب سوال و تامل مخاطبینی ست که تا کنون هیچ آشنایی حتی با کلیّت اسلام نداشته اند،آن هم قیام سیدالشهدا و اعتقادات عاشورایی ماست.

حرف های سید بسیار دلنشین و تامل برانگیز بود،اینکه به عینه ببینی در عین حالی که عمرت دارد در یک کشور شیعی به بیخیالی می گذرد و غمی ام نیست،هستند کسانی که در آنطرف دنیا و در جایی که بویی از شیعه به مشام مردمانشان نرسیده با هزار سختی و مشکلات فرهنگی و نژادی وامنیتی دارند به جذب و تبلیغ می پردازند.

حرف های شیرین سید رو به اتمام بود و ما آخرین سوالمان تنها این بود که حالا که ما نه زبان بلدیم نه روش تبلیغ چه کاری میتوانیم در همراهی با گروه شما بکنیم؟

و سید تنها در جواب این سوال یک چیز گفت:"شما فقط کاری نکنید که زحمات و تلاش های ما در آنجا بی نتیجه بماند،چرا که ما آنجا باید برای هر انحراف در مذهب،مثلا قمه زنی  هزار جور دلیل و توجیه بیاوریم که طرفمان را قانع کنیم ؛هر چند خودمان می دانیم حق با سوال او، و خطا از ماست !"


مرداد ماه 1393/مشهد،اردوی مربیان جبهه فرهنگی


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۳ ، ۱۷:۴۵
محمد حاجیان

ما شیعه ها انتهای سیاهی زندگی مان بن بست نیست،ما وقتی دارد تمام آرزوهایمان تباه و سیاه می شود،دنیا بر سرمان خراب نمی شود و چشممان سیاهی نمی رود چرا که بالاتر از تمام رنگ ها و سیاهی ها،رنگ سیاهی داریم به نام "سیاهی غم حسین".سیاهی که از تبار تباهی نیست و کیمیای ست برای روسفیدی تمام روسیاهان.

ما شیعه ها حتی اگر یک ستاره هم در آسمان بی کران به ناممان نباشد،تنهایی مان را فریاد نمی زنیم چرا که ستاره ای داریم بزرگتر از کل کهکشان ها و کائنات،ستاره ای به نام "مصباح هدایت".ستاره ای که نورش در این شب سرد و ظلمانی که عالم را فراگرفته است تنها راهنمای راه هدایت و نجات است.

ماشیعه ها حتی اگر تمام کشتی هایمان در دریای ناامیدی غرق شود یا به گِل بنشیند،کشتی داریم بزرگتر از کل دریاهای هستی،کشتی به نام "سفینه النجات".کشتی که حتی اگر کل دنیا را آب ببرد و مردمانش را خواب،مسافرانش را بیدار و بینا به سر منزل مقصود می رساند.

ما شیعه ها اگر تمام درهای عالم به رویمان بسته باشد،خیمه ای داریم که اصلا در ندارد که بسته باشد،خیمه ای به نام "غمخانه ی حسین".خیمه ای که پناه گاه تمام بی پناهان عالم است و برای ورودش هیچ مجوزی حتی یک دل پاک نیز نیاز نیست.خیمه ی تاریکی که جایگاه خوبی ست برای شکفتن بغض های خاک خورده در گلو و استتار اشک های که بیشترش به حال غریبی خویش است تا صاحب مجلس!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۳ ، ۰۲:۳۵
محمد حاجیان

حس و حال ویژه ای حاکم بر جلسه دعا بود؛نزول اشک هم در آن هوای بارانی دیگر برای همه آسان شده بود.

همچنان که مداح ها می خواندند یکباره دیدم یکی از خانم های کاروانمان که در صف های جلوتر نشسته بود.از حال رفت و همهمه ای دورش گرفته شد.کادر پزشکی فورا میخواست وارد عمل شود که...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۳ ، ۰۴:۰۷
محمد حاجیان

دیروز مثلا رفته بودم یه چای لب سوز و لب ریز خوش رنگ برا خودم بریزم.چای رو ریختم تو استکان و بعدشم یه کم آب جوش گذاشتم سرش.بعدش که اومدم بخورم یه نیگاهی به رنگ چای کردم و دیدم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۳ ، ۱۴:۱۷
محمد حاجیان

کسب برترین مقام "نشریه کوچه" را در بین نشریات ادبی دانشگاه های علوم پزشکی کشور در ششمین جشنواره فرهنگی هنری به میزبانی دانشگاه شهیدبهشتی تهران به تمامی دست اندرکاران و هیئت تحریریه به خصوص سردبیر گرامی و دبیرهای بخش ادب،ایثار و تمامی خوانندگان و اهالی کوچه تبریک عرض می نمایم.

نشریه ادبی فرهنگی کوچه حاصل زحمت و تلاش یک کار گروهی بوده است که مفتخریم در انتشار آن  محدودیت خاصی از حیث سلیقه ،عقیده یا دانشجویان نویسنده مربوط به یک دانشکده ای انجام نگرفته است.


لازم به ذکر است این نشریه یکی از فعالیت های کانون ادبی فرهنگی صلا محسوب می شود که در صورت مساعد بودن فضا برا تداوم انتشار این نشریه قطعا کانون صلا که جان تازه ای گرفته است و هئیت مدیره جدیدی بر آن منتسب شده اند چاره ای خواهند اندیشید.این کانون برای سال تحصیلی آتی برنامه های ویژه و خوبی در نظر گرفته است که دوستان علاقمند میتوانند با عضویت در آن از آن بهرمند گردند.

برای این عزیزان و همینطور گروه بعدی تحریریه کوچه از درگاه خداوندی آرزوی موفقیت دارم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۲۶
محمد حاجیان

هواپیماها همچنان یکی یکی سقوط می کنند و تنها چیزی که شاید از اونها سالم به جا میمونه یه جعبه سیاه کوچیکه.جعبه ای که گاهی میشه آخرین دلخوشی و یادگار از آخرین لحظات ومکالمات قبل یک حادثه بزرگ.

هواپیما نیست و نابود میشه و حالا همه ی نظرها متوجه جعبه سیاهی میشه که گنجینه ی راز یک اتفاق و پاسخگوی سوالات زیادیه.

در این بین بازمانده ها از این جعبه فقط یک دلیل میخواهند،یک دلیل ساده که دست کم بگوید علت سقوط به همین سادگی ها هم نبوده است؛مثلا جعبه سیاه با تمام اطلاعات و امکانتش بگوید:شرایط بد جوی و آب و هوایی،ارتفاع فشاری نامناسب،انحراف موقعیت پدال کنترل رادار ،قطع شدن ناگهانی ارتباط با برج مراقبت...همه و همه دست در دست هم داده تا توِ مادر "مهدی"ات را دیگر نبینی.

مهدی پناهی که به عنوان کادر فنی در پرواز ایران 140  حضور داشت طی سقوط این هواپیما جانش را از دست داد.

پی نوشت ها:

1-سوخت،خانواده رفته اند برای تست DNA

2-یک روز گذشته، تمام شهر میدانند مهدی رفته الا مادرش؛ گفته اند توی زخمی هاست.

3-شب پیش چنین موقعی تو لاین،آنلاین بود!

4-گاهی با رفتن یک نفر،تنها همان یک نفر نمی میرد چند خانواده از هم می پاشد...

5-مهدی آشنای دیرین ؛ یادت گرامی

بی ربط نوشت:

چه خوبه آدمها هم مثل هواپیما باشند،تموم غم هاشون،درداشون،راز و نیازهاشون فقط توی "جعبه سیاه" قلبشون باشه و بعد از رفتن یکی یکی فاش بشه.

منتظر نوشت:

استعفا کوچکترین کاری ست که می شود در برابر این بی مسئولیتی انجام داد.منتظریم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۳۲
محمد حاجیان