حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

دست نوشته های یک دانشجو

حیات خلوت

مدتی ست یاد گرفته ام با واژه ها بازی کنم،سر به سرشان بگذارم،پیچ و تابشان بدهم.حتی گاهی با آنها قایم موشک بازی میکنم و احساسم را پشت رنگ و لعابشان پنهان میکنم تا آنها مدام در جستجوی من احساسم را فریاد بزنند ...
این دست نوشت ها همه بازی ودست گرمی ست برای نویسنده شدن؛مطمئنم روزی که نویسنده خوبی شدم تازه میفهمم این واژه ها بودند که یک عمر مرا به بازی گرفته اند
آن وقت من میمانم و یک قلم تمام شده و یک کتابخانه پر از تنهایی،گوشه ی حیات خلوت دلم...!
.............
برداشت مطالب این وب با ذکر منبع بلامانع است.

طبقه بندی موضوعی

دريافت کد :: صداياب

یک ذره نور

چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۳۰ ب.ظ

  

چقدر جان می دهد به آدم بعد از مدت ها "یک حس خوب"....

یک دل خوشی ساده که چقدر بابتش خوشحال میشوی

و آنجاست که تازه میفهمی چه کم توقع شدست لبهایت برای پذیرش یک لبخند عقیم

و میفهمی ناگاه چقدر بچه گانه، "بزرگ" شده ای!

خدایا شکر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۰۴
محمد حاجیان