بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش...
برخی میگویند ریشه ی کلمه انسان از " اُنس" می آید و برخی دیگر معتقدند از "نسیان"
ولی من فکر میکنم چون انسان با نسیان اُنس گرفته نام گرفته انسان.
انسانها با اُنس گرفتن زنده اند و با نسیان شرمنده!
انسانها همیشه اُنس گرفتن را دوست دارند،صمیمی شدن را دوست دارند، دوستی ها را دوست دارند
از اینکه بدانند کسی هست که دوستشان دارد و کسی باشد که دوستش داشته باشند لذت می برند...
با این حال شاید اُنس گرفتن در انسانها یک ویژگی فطری و بالطبع باشد ولی یافتن یک "مونس" حقیقی حقیقتاً یک هنر اکتسابی ست.
و در این بین هر چقدر اونس طلای وجودمان عیارش بالاتر باشد اُنس نهفته در جانمان صمیمی تر و مونسی که بر میگزینیم ناب تر است.
چرا که به قول سخن مولا علی :ارزش هر انسانی به اندازه ی چیزی ست که بدان عشق می ورزد.
و اگر مونس ِمان مطمئن وحقیقی باشد اُنس گرفتن همیشه قشنگ و دوست داشتنی است و آفتی چون نسیان را نیز در این رابطه عمیق راه به جایی نیست!
با این حال گاهی ما بجای مونس با نسیان اُنس میگیریم و فراموش میکنیم خود را خدا را بیخ را ریشه را عشق را انسانیت را...فراموش میکنیم هستیم،برای چه هستیم و عهدهایی که بستیم را.
و فراموش می کنیم ارتباط سخت و پیچیده ی انسان ،نسیان،مونس و اُنس را
بگذریم...
دارد ماه رمضان می آید همان که پیامبر فرمود بگویید ماه مبارک رمضان.
مبارک چون شاید قرار ست ارتباط های انیس و مونسی ِمان در شب های قشنگ این ماه ،جان تازه ای به خود بگیرد وقتی در دعای جوشن کبیرش داریم رد می شویم از بند"یا انیس من لا انیس له یا مونس من لا مونس له" ، مبارک چون قرارست نسیان وغفلت پیشگی فراموش شود و مهمانی حضرت عشق با تمام شکوه بر قرار شود.
فقط کاش یادمان باشد تکرار رمضان ها،لیلة القدر ها همه تلنگری ست برای به خود آمدن.
حافظ نوشت:
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش...
...................................
یاد نوشت:
از رابطه انیس و مونسی حرف زدم ولی حیفم اومد یادی از یک رابطه ی سخت ولی نزدیک وصمیمی نکنم؛ رابطه ی دوخواهر مهربانی که در حافظه ی همه ما ایرانی ها ماندگارند .
لاله و لادن...
امروز دهمین سالگرد مرگ غم انگیز لاله و لادن بیژنی همان دو قلوهای افسانه ایه ،همان نوزادان سر راهی که با وجود شرایط سخت زندگی،29 سال با عشق و رنج، همدرد و شریک درد آشنای یکدیگر بودند تا سرانجام در چنین روزی زندگی کبوترانه اشان مثل یک تراژدی تلخ به فرجام رسید.
یادمه اون روز تو مصاحبه هاشون یک دم از نارضایتی،نا امیدی و شکایت حرف نزدند.
حتی تصاویر مربوط به حالت راز ونیازشون،تصاویر خنده ها و حرف هایی پر از امید و عشقشون مردم را بسیار متاثر میکرد....
نا خواسته یاد این شعر دوستم (علی خداپرست) افتادم:
او ولی حس خوب بودن بود او ولی بی بهانه می خندید
خنده های غریب لب هایش دوستان را به گریه می انداخت...
اون ها فارغ التحصیل رشته حقوق دانشگاه تهران بودند
و سرانجام....
انالله و انا الیه راجعون